دلنوشته های یک مادر عاشق

واقعیت من اینجاست نه آنچه می نمایم

دلنوشته های یک مادر عاشق

واقعیت من اینجاست نه آنچه می نمایم

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۱۶ ب.ظ

تراژدی عاشقانه من

وقتی می بینی با هیچ نوع رفتاری نمی شود مانند آب رود در سنگ رخنه کرد وقتی چیزی برایت نمی ماند جز خستگی، باید پذیرفت. مثل کبوتری که در اتاقی زندانی ست و انقدر خود را به در و دیوار میزند که خسته می شود. او هم شرایط را می پذیرد. می پذیرد بدون هیچ جرمی زندانی بماند.

 پرنده شاید برایش راهی باشد و آزاد شود اما برای من راهی نیست جز سکوت، جز دروغ به خود و پذیرفتن آنچه رخ می دهد. 

دلسوزی بی فایده است مگر چقدر توان دارم که سالها در تلاش برای تغییر باشم. 

خاطرات خوب را در ذهنم قاب می گیرم و با اشکهایم غبارشان را می گیرم‌.

محکوم شدم به پذیرش آنچه دوسش ندارم و وانمود کردن شادی، غم هایم برای خودم لبخندم برای دیگران.

می پوشانم انچه به آن محکوم شدم. خواسته خودم بود انتخاب این راه. شاید امیدی باشد برای رهایی بعد از خداحافظی شیرینم از این دنیای متعفن.

محکوم شدم که دوست بدارم و عاشق باشم اما چیزی نبینم جز خیانت. جز خراب شدن خانه زیبای آرزوهایم.

برای زیستن در چند صبای بیشتر می خندم. شاید فردا نباشم که بتوانم بخندم.

شاید فردا نباشم که فرزندانم لبخندم را ببینند.

آنقدر جذاب دروغ می گویی که باورم می شود فقط من یگانه ام اما دستانت آغوش بزرگی ست برای غیر من، آنچه ویژه من بود الان ویژه نیست.

دستمالی شدن را دوست ندارم. اما خیلی دوست داری که واژه های زیبای انحصاری را دستمالی کنی و بعد با پرخاشگری منکر شوی و من را دیوانه بخوانی.

کاش سالها پیش از این دنیا میرفتم هنوز نمی دانم چه رسالتی داشته ام که همچنان زنده مانده ام.

آخ که چقدر دروغ گرفتن برایت لذت بخش شده است. و من چقدر عادت کرده ام به شرایط موجود. شرایط غیرقابل تغییر.

انگاه که دم از اعتماد می زنی، به باد می گویم در صدایش نجوا کن و بگو که چه ها از او دیده ای. اما باز می گویم به تو اعتماد دارم.

بارها قلبم را تکه تکه کرده اما باز بخاطر عاشقانه هایم همه را با دستان زخمی جمع کردم و با چسب پنهانی کنار هم چسباندم. اینقدر وصله خورده است که جایی برای وصله ندارد.

خنده دار است شاد باش دیگران برای این زندگی بربادرفته.

مضحک است رسوایی که ماله میکشم بر روی آن.

کاش بعد مرگم بفهمی که هرآنچه پنهان می کردی را می دانستم اما ماله کشیدم تا به خودم و دیگران ثابت کنم که من همان عاشقم که برای تو در مقابل همه ایستادم.

همچنان بخاطر تو در مقابل همه می ایستم و این مضحک ترین تراژدی دنیاست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۱ ، ۱۸:۱۶
نفحه